poem

ساخت وبلاگ
                                                        

چه خوب بود اگه همه چیز را میشد نوشت، اگه میتوانستم

افکار خودم را به دیگری بفهمانم،میتوانستم بگویم

نه یک احساساتی هست، یک چیزهایی هست که نمیشود

به دیگران فهماند، نمیشود گفت، آدم را مسخره میکنند

هر کس مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت میکند

زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است... .

poem...
ما را در سایت poem دنبال می کنید

برچسب : سخنان زیبای صادق هدایت,سخنان زيباي صادق هدايت,سخنان زيبا از صادق هدايت,سخنان کوتاه و زیبای صادق هدایت, نویسنده : poemhousea بازدید : 53 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 16:23

دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است. بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است. رخنه ای نیست در این تاریکی: در و دیوار به هم پیوسته. سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته. نفَس آدمها سربه سر افسرده است روزگاریست در این گوشهٔ پژمرده هوا هر نشاطی مرده است. دست جادویی شب در به روی من و غم می بندد. میکنم هرچه تلاش، او به من می خندد. نقش هایی که کشیدم در روز، شب ز راه آمد و با دود اندوه. طرح هایی که فکندم در شب، روز پیدا شد و با پنبه ز دود. دیرگاهی است که چون من ،همه را رنگ خاموشی در طرح لب است. جنبشی نیست در این خاموشی: دست ها،پاها poem...ادامه مطلب
ما را در سایت poem دنبال می کنید

برچسب : شعر در قیر شب از سهراب سپهری,معنی شعر در قیر شب سهراب سپهری,تفسیر شعر در قیر شب سهراب سپهری, نویسنده : poemhousea بازدید : 652 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 4:17

شب سردی است، و من افسرده. راه دوری است، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. میکنم تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدمها. سایه ای از سر دیوار گذشت، غمی افزود مرا بر غمها. فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی. نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است. هر دم این بانگ بر آرم از دل: وای ، این شب چقدر تاریک است! خنده ای کو که به دل انگیزم؟ قطره ای کو که به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟ مثل این است که شب نمناک است. دیگران را هم غم هست به دل، غم من لیک، غمی غمناک است.   poem...ادامه مطلب
ما را در سایت poem دنبال می کنید

برچسب : شعر غمی غمناک از سهراب سپهری,معنی شعر غمی غمناک از سهراب سپهری, نویسنده : poemhousea بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 4:17

به داوی زولفی خاوی تو ئه سیرم

مه که بی به ش له عیشقی خوت فقیرم

ئه گر چی تو شکاندت شیشه که ی دل

به لام گولم هرگز ناچی له بیرم

poem...
ما را در سایت poem دنبال می کنید

برچسب : چند بیت از سعدی,چند بیت از حافظ,چند بیت از مولانا,چند بیت از حافظ شیرازی,چند بیت از شاهنامه,چند بیت از خیام,چند بیت از شاهنامه فردوسی,چند بیت از فردوسی,چند بیت از اشعار فردوسی,چند بیت از سهراب سپهری, نویسنده : poemhousea بازدید : 244 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 4:17

فقط با سایه خودم خوب میتوانم حرف بزنم .اوست که مرا وادار به حرف زدن میکند

فقط او میتواند مرا بشناسد حتما او میفهمد...

میخواهم عصاره.نه..شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه 

در گلوی خشک سایه ام چکانیده

و به او بگویم:(این زندگی من است)

poem...
ما را در سایت poem دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poemhousea بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 4:17

ژیانم پر له درد و ناله ناله

له دونیا په کنین بو من محاله

ده لین بیستن وه کو دیتن نیه قه ت

وه رن سه یری ژیانم که ن چه ن تاله

poem...
ما را در سایت poem دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poemhousea بازدید : 811 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 4:17

یک نفر هست که وقتی تنهایت میگذارد آنقدر با خودت غریبه میشوی که در کنار نزدیک ترین خاطراتت هم هیچ کس آشنا نیست. یک زمانی غریبی و آشنایی ات در هم میشکند! و تو حتی دیگر خودت را هم نمیشناسی و نمی فهمی... مثل این روزهایی که دیگر ازاین همه بی وسعت بودن واژه ها و این همه خستگی هم خسته ام. این روزها هر چیزی کلافه ام میکند مثل تمام تنها نشستن هایم روی نیمکت های دو نفره. مثل تمام پاییز و زمستان هایی که گذشت و من چترم هوای دو نفر بودن را به خود نگرفت. مثل باران هایی که تنها خیس شدم مثل زمستان هایی که سرمای درونم را دست هیچ کسی گرم نکرد. مثل تمام غروب هایی که تنها نگریستم poem...ادامه مطلب
ما را در سایت poem دنبال می کنید

برچسب : دلنوشته ی بسیار زیبا,دلنوشته ی بسیار غمگین, نویسنده : poemhousea بازدید : 218 تاريخ : پنجشنبه 18 شهريور 1395 ساعت: 4:17